- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
تو که اینگونه روی خاک ز هم واشدهای وای بر من که دچار غم عظما شدهای دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی ظهرامروز در این معرکه معنا شدهای بیزره رفتی و از هرطرفی سنگ زدند که چنین سرخ ترین لالۀ صحرا شدهای هرکسی از تن صد پارۀ تو سهمی برد در کـریـمی خـودت وارث بابا شدهای
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
ماه در خـون شناورم، قـاسم سیـزده سـالـه یـاورم، قـاسـم من تو را بودهام به جای پدر تـو بـه جـای بـرادرم، قـاسـم زخـمهای تن تو کـشـت مـرا تـازه شد داغ اکـبـرم، قـاسـم سخت بود آنکه در وداع حرم تشنه لب رفتی از برم، قاسم سخت تر اینکه با لـب تـشنه جـان سـپـردی برابرم، قاسم گر سـراغ تو را ز من گیرد چه بگویم به خواهـرم، قاسم تن پـاک تـو را خـودم تـنـهـا به سوی خـیمه میبرم، قاسم تن به خاک و سر تو همسفر است در ره شـام بـا سـرم، قــاسـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
گر مهـیـا میشوند امروز حـیدر زادهها دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زادهها شیـر غـران بنیهـاشم به میـدان میزند وقت رزمش لـرزشی در آسمان انداخته هـیـبت او لشگـری را از زبـان انداخـته میـمنه تا میسره آمد حسن تکـبـیر گـفت لا فـتی الا عـلی! آمد مثـل را زنـده کرد حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد هرکسی آمد به جنگش بیمدارا زد زمین دورهاش کـردنـد دوران بــلا آغــاز شـد دیگر از هر سمت کار سـنگها آغاز شد بیزره بودن بلایی بر سرش آورده است زیر پا افتاده حفظ احترامش مشکل است با لب پاره شده عرض سلامش مشکل است گر عسل مخلوط با خون شد قوامش مشکل است پیکر پاشیده بردن تا خیامش مشکل است پیکـر او را عـموی بیعـصایش میـبـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
ثمر ریاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهرِ حسن به رسول، قطعهای از جگر، به حسین پارهای از بدن شهدا به وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش سر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
دارد این ماه محرّم سفـره داری بینظیر که شده روز و شب ما روزگاری بینظیر ما امـام مـجـتـبـی داریم یـاری بینـظـیر قافـله دارد از او دو یـادگـاری بینـظـیر امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود دست مـا بـر دامن شـاخـه نـبـاتـش مـیرود نامش عبدلله ست یعنی هم حسین و هم حسن گشته یک عالم حسین و گشته یک عالم حسن میشود با یاحسینِ او دلـش محکم حسن هرچه میگویم حسین و هرچه میگویم حسن در وجـود نـوجـوان خـیـمـههـا مـعـنــا شـده سـن و سـالـش را نـبـیـن آقـای آقــاهـا شـده موقع عصر است یعنی لحظههای آخر است کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است باز انگاری حسن دستش به دست مادر است کوچـهای اینجا ندارد باشد اما تـل که هست باز هم انسیهای درگیر یک معضل که هست دید از بالا عـمو جان را به نیزه میزنند عدهای سیراب، عطشان را به نیزه میزنند بیوضو آیـات قـران را به نیزه میزنند یوسفِ افتاده بیجان را به نیـزه میزنند چـشمها را بـست مشغـول دویـدن شد سریع بیخیال نیـزه و شمشیر و جوشن شد سریع دست خود آورد دستش را زدند و گفت آه پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت آه تیـرها را بر تنـش یکجا زدند و گـفت آه هرچه را که داشت با دعوا زدند و گفت آه خواست تا لب وا کـند اما لـب آئـینه سوخت تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
نـالـۀ غـربـتی از کرب و بلا میآید حاجی عـشق به میـعـاد مـنـا میآید راه را باز نموده همه تعـظیـم کـنید پـسر شـیـرِ جـمـل عـبـد خـدا میآیـد محک عشق کجا بر سر سن و سال است کودک اما یـلی انگـشت نـما میآیـد کرسی عرش خدا گوشۀ گودال شده پـا بـرهـنه به مـلاقـات خـدا میآیـد نه زره دارد و نه خوود و نه شمشیر عجب چه کریـمانه به معـراج دعـا میآید میدود عمۀ ما سوی مسیری ای وای در حرم بیادبی چکـمه به پا میآید خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری بیهـوا ایـن لـبـۀ تـیـغ کجـا مـیآیـد دست خود را سپر حنجر یارم کردم ته گـودال سـرم بـاز چـههـا میآیـد شکر گویم که در آغوش عمو، جان دادم نــالـه و شـیــون اُمُّ النـجـبـا مـیآیـد
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
سرخوش از جرات پروانه شدن داشتنم سخت حـیـرت زدۀ روح به تن داشتنم زیر تیغی و مرا اذن هـواداری نیست خجـل از کُـنـیـه فـرزند حـسن داشتـنم شده یـاد آور آن شیـر جـمـل نعـرۀ من لال شد خصم به "فـریاد نزن" داشتنم به خـداوند که فـارق ز عـمـویم نـشوم لشگری خیره به این فن سخن داشتنم پیکرت روی زمین پیرهنی نیست تنت شرمگین از غم در تن پیرهـن داشتنم بازویم شد سپر تیغ عـدو گرچه هنوز شرمسار از تو و از سر به بدن داشتنم استخوان های تنم را به تنت دوخته اند مثل گیسوی تو شد چین و شکن داشتنم
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
دیدم که زمین خـوردهای و ترسیدم تـنهـایی و غـربـت تـو را فـهـمـیـدم از تـل که به گـودال سـرازیـر شدم دعـوا بـه سـرِ عـمـامـهات را دیـدم ********************** دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده موی سرت از خون سرت رنگ شده یـک عـدّه میآمـدنـد و مـیدیـدم که دامـانِ لبـاسـشان پُـر از سنـگ شده ********************** دیـدم که چطـور پشت پا میخوردی تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی چیزی که عـمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی ********************** در طولِ مسیر ای عمو غـوغا بود انـگـار سـرِ کـشـتـن تـو دعـوا بـود یک لحظه به پشت سر نگـاهم افتاد ای وای که عـمّـه زینـبـم تـنهـا بود ********************** قـربان نگـاه تو که حُر را حُر کرد سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد دستم که عمو به پوست آویزان شد بوی حـسنت کرب وبـلا را پُر کرد ********************** در راهِ تو سـر به تـیـغ بُـرّان بدهـم مانند تو جـان با لب عـطشان بـدهم مانـنـد عـلـیِّ اصـغـرت قـسـمت شد من هم به روی سیـنۀ تو جان بـدهم
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
طاقت نـدارم لحـظهای تـنها بـمانی من بـاشم و در حـسرت سـقا بـمانی من عـبد تو بـودم که عـبدالله گـشتم نـعـم الامـیـری، عـالی اعـلا بـمانی فریاد هل من ناصرت بیچارهام کرد من مُـردهام آقا مگـر تـنهـا بـمانی؟! قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت من میدهم جان در ره تو تا بـمانی آقـا نـبــیـنـم در تـه گــودال بــاشـی ای زیـنت دوش نـبـی بـالا بـمـانـی بالا نـشیـنی و تو را پـائـین کـشیدند زیر لگـدها، زیـر دست و پـا بمانی لعنت به این آب فرات و خندههایش راضی شده لب تشنه در این جا بمانی با اینکه چندین عضو از جسم تو کم شد تـو تـا ابـد عـشق دل زهـرا بـمـانی
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
صبـر كن پـای گـلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم ذكـر الـغـوث بـریــده ز لـبـت مـیآیـد سعی كـن تـشنۀ اذكـار صریحت باشم آمـدم بـاز بـخـنـدی و بـگـویی پـسـرم كُـشته و مـردۀ لـبخـنـد مـلیـحـت بـاشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهـم تـا دم گـودال مـسیحـت بـاشـم ماندهام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم خـون زخـم سر تو بـند نیـامد چه كـنم خرمن مـوی تو در پنجـۀ دشمن دیـدم عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم دور تا دور تو از بغض حرامی پُر بود پـیكـرت را هـدف نـیـزه و آهـن دیـدم سر تـقـسیـم غـنـائم چـقـدر دعـوا بـود دزدی و غـارت عمامه و جوشن دیدم شمر بیخـیر تو را از بغـلم كرد جـدا پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم زیر لب آه كـشیدی و پُـر از درد شدم سهـم از درد تنت بـردهام و مـرد شدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریۀ هیئت ز برکت حسن است تـمـام مـاه محـرم روایـت حـسن است حسیـنـیۀ حسنـیه ست خـانۀ دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست سپـرده دست حسیـنـش اگر پسرها را برای معـرکـهها نـذر کـرده سرها را چه بهـتر است نبـنـدند این گـذرها را که شرمسار نسازند خـون جگرها را به دست های عـقیله ست دست عبدالله امـیـد کـل قـبـیـلـه ست دسـت عـبـدلله به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خـلاصهای ز کـرامات پـنج تـن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کـفن برای چه وقـتی که پیـرهن دارد نـگـاه میکـنـد از تـل تـمـام قـائـلـه را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را دوید و دیـد به مقـتل سر و صدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پـنجاه زخـم جا مانده چـقـدر میـزنـد او را سـنـان وا مـانـده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگهای حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نـشد حـسین نـفـس های آخـری بکـشد رسیـد سیـنـه زنـان لا افـارق الـعـمـی سـپـاه کـوفـه بـدان لا افـارق الـعــمـی کشید دست خودش را سپر درست کند سپـر برای عـمـو نه پـدر درست کـند پـناه بـر بـدنـی محـتـضر درست کـند به گریه مرهم چـشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یـتـیـم را به روی سیـنـه پـدر جا کرد
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
عمـّه ببین دورِ عـمـویم را گرفـتـند راهِ نَـفـَس هـای گـلـویم را گـرفـتـند دیگـر مـیانِ خـیـمههـا جـایی نـدارم او کـه نـبـاشـد بـاز بـابـایـی نــدارم عمّه حلالم کُن عـمو تـنهاست، رفتم اینکه زمین خورده گُل زهراست رفتم با گریه میآیم به سویِ تو عمو جان پنجه گِرِه خورده به مویِ تو عمو جان دسـتـم اگـر اُفـتـاد مـثـلِ پـهــلــوانـم قـدری شبـیـه روضۀ قـامت کـمانـم جان داده رویِ سینهات سربازِ آخر پـیچـیده در گـودال بویِ یاس مـادر من میروم تا آتـشِ معـجـر نـبـیـنـم رویِ کـبــودِ غـنـچـۀ کـوثـر نـبـیـنم من میروم تا که نـبـیـنم بی بـهـانـه شــلّاق میگـیـرد بـه پـایِ نـازدانـه من میروم قبل از غروبِ قتل وُ غارت قبل از کبودی وُ کتک ها وُ جِسارت من میروم پیش از هجومِ قومِ نیرنگ باید سرِ من بشکند بَر نیزه با سنگ من میروم تا معـنی احـساس بـاشم بَر روی نِی پـشتِ سَر عـباس باشم من میروم تا ساربان انگشترت را غارت نـکرده پیـشِ چشـمِ آلِ طاهـا من میروم تا با حسن نـدبه بخوانم چـشم انـتـظارِ صاحب کعـبه بـمانـم
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت حضرت قاسم علیه السلام
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) بـهـار عـمـر تو گـشـتـه خـزان بـه خون نشستی در این بیابان به خاک میدان؛ چو دُر غلطان ز نــاکــســان قــاسـم جــوانــم ************* بند دوّم ************* عـروس مـرگـت، به ناگهـانی گرفت و در بر، به نـوجـوانی نـشـد نـصیـبِ، تـو کـامـرانـی در ایـن جـهـان قــاسـم جـوانـم **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** قـاسـم ای، گـلِ زهـرا، سلـیـلِ یـاسـین (۲) چه کـنم دیگـر؟ به بـَرَم آخـر، تو شدی پرپر، زِ جفایِ گلچین (۲) *********** بند دوّم *********** بعد از تو، شدم تنها، به حالِ غـمگـین (۲) ای مـهِ اَنـوَر، نوگـلِ اَحـمر، تو شدی پرپر، زِ جـفایِ گـلچین (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۶ (به سبک: حر عبدم، جانثار تو) قاســمـم ای، مـاه انــورم (۲) خـفـتـهای چـرا، در بـرابـرم؟ در زمـیـنِ کـربــلا ** قـسـمـتت شده عــزا ** قـاسمِ من، قـاسمِ من(۲) ************* بند دوّم ************* نـوگـلِ از، کـیـنه پـرپـرم (۲) اربـاً اربــا، هـمـچـو اکــبـرم ای نـگارِ مه لـقـا ** یـادگــار مجــتـــبـی ** قـاسـمِ من، قـاسـمِ من (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۷ (به سبک: با وفا عـلمدار لـشکرم) قـاســم ای گـل بـاغ مـجـتــبـی نـو گـلی ز گـلـزار مـرتـضـی دگر قـاسـمـم گـشته ام غـریب که از دل مرا می رود شکـیب ************* بند دوّم ************* ای جــوان نــاکـام مـــه لــقـــا می کـنـد عـمـو بـهـر تـو دعـا تـــوئـــی یـــادگـــار بـــرادرم شدی غـرق خـون در بـرابـرم **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۱۱ (به سبک: ای ابالـفـضل، ای برادر) از غـم تو، گـشته مـاتم (۲) خـیـمهگـاهـت، حـجـلـۀ غــم تـازه جـوان، قـاسـم گـل پـیـرهـنـی تـو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) *********** بند دوّم *********** غرق در خون، کربلایی (۲) نــور چــشــم مــجـتـبــایــی خـفـته به خـون، تشنه لب بیکـفـنی تو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۱۳ (به سبک: ای غـنچۀ احمـر، آخـر) « زد قــاســـمـم فـریـاد، ای داد در خاک و خون غلطان، ای جان» (۲) ای نــوگـلِ بــاغ مـجـتـبـی، یــاس کــربـلا در یاری از قرآن، جان کردهای قربان (۲) *********** بند دوّم *********** «این قــامـتِ شــمــشـاد، افــتـاد در عـرصۀ میدان، اینسان» (۲) گـشـتـم بـه داغِ تـو مـبـتـلا، بـا غــم و نــوا از مـاتـم هـجـران، شـد مـادرت نـالان (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۱۸ حضرت قاسم قـاسـمـم (۲) مـن یــادگــار مــجــتــبـایـم دلاورِ کـرب و بــلایـم (۲) آه، بـیا عـمو بـرس به دادم بـبین که از فَرَس فُـتادم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» ********** بند دوّم ********* یـتـیــمـم (۲) لالــۀ دشــت نـــیـــنـــوایــم پژمرده از جور و جفایم (۲) آه، اگـر که من بـابـا نـدارم بر دامنِ تو جان سپارم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۰ (به سبک: ای شـِبـهِ رویِ طاها) ای قــــاســــم دلاور (۲) ای نـــو گـــل بـــــــرادر پـژمرده ای تو دیگـر(۲) از جــور قـــوم کــافـــر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور ********** بند دوّم ********* در گـلـشـن پـیـمـبـر (۲) در لالــه زار حـــیــــدر شـد تــوتــیــا تـن تـو(۲) داغـــت بــــه دل زد آذر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۳ ( به سبک: دو جانـباز نازنـین) به دشـتِ کـرب و بـلا، ای خـدا، نـورِ دلِ مـجـتــبـی (۲) مگـر که باشد روا، از جـفـا، زنـد به خون دست و پا (۲) ********** بند دوّم ********* از داغ قــاســم بـه پـا، شـد عــزا، از کـیــنـۀ اشــقــیـا (۲) در راهِ دیــن شـد فــدا، از وفـا، بـه عــرصـۀ نـیــنـوا (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۲۹ ( به سبک: دو عزیزنازنـین) قـاسـم آن گــل ولا(۲) از جــفـــای اشــقــیــا پـارهپـاره تـن چو شد زد صدا عـمـو بیا (۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) ********** بند دوّم ********* شـد فـدا بـه کـربلا(۲) یـــادگـار مــجــتــبــی از غـمـش نگر حسین قد کمان شد از جفا(۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: بـه کربـلا شـد امشب) پـور حـسن در میـدان زِ جورِ گردون، به حالِ محزون، به کامِ عطشان، عمو حسین جان قــاسـم فـروغِ ایــمـان فتاده در خون، به دشت و هامون، به خاکِ میدان، عمو حسین جان ********** بند دوّم ********* شدی به خونت غلطان امـیـد مـادر، بـدون یـاور، به قـلـبِ سـوزان، تـو داده ای جان تــوئـی فـــدای قــرآن بـه دیــدۀ تـر، دلِ پُـر آذر، چـو مــاهِ تـابـان، تـو داده ای جان **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۴۰ (به سبک: روم دگـر ز کوی تو) بگـو صبا به مـجـتـبی بـیـا دمـی بـه کـربــلا به لاله زار مصطـفی به قـاسـمت نـظـر نـما ببـین چـسـان فـدا شده سر از تنـش جـدا شده ********** بند دوّم ********* صدا زد ای عـمـو بـیا که محـشری شـده بـپا ببین که قـاسم از جـفـا تـنـش شده چو تـوتـیـا ز داغ او به خـیـمههـا هـمه گـرفـتـهانـد عـزا **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۱ ( به سبک: جسم شه دین روی خاک گرم میدان) دیگر شده بر قاسمت نوبت عموجان آمادۀ جانـبازیام رخصت عموجان تا هـمـچـو یـاران در راه قـــــــرآن با خصم دون جنگم چو با قوّت عموجان گردم فـدائیّ تو با غـیرت عـموجان ********** بند دوّم ********** قاسم رود میدان اگرچه نوجوان بود الموت احلی من عـسل ذکر زبان بود چون شیر مـردان در رزم مــیــدان آئـینهدار مجـتـبی در این جهان بود نجمه درون خیمهها مرثیهخوان بود ********** بند سوّم ********** در آخرین لحظه عمو کردم صدایت دیگر بـیا بـر نعـش پـور مجـتـبایت آه ای عـمـو جـان بـنـمـا تو غـفـران ای کاش صد جـان داشتم آقا برایت دلخوش از آنم ای عمو گشتم فدایت ********** بند چهار ********** ای قـاسـمم شرمـندهام یـاری نـدارم با این تن صد پاره رفـتی از کـنارم با چـشـم گــریـان افـتـان و خـیـزان تنها در آغـوشت کـشم ای گلعـذارم جـسمت کـنار جسم اکـبر میگـذارم **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) نـهـالِ بـاغِ پـیـغـمـبـر (۲) گــرفـــتــه اذن از مـــادر کـفـن پـوشیـده در پـیـکـر عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) ********** بند دوّم ********* نماید با سر و جانش (۲) حـمایت از عـمـو جـانـش حسین جانست و جانانـش عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت (۲) تا که شوم غرقه به خون در صفِ کربلایت با تن صد چاک ز میدان نمایم صدایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) ********** بند دوّم ********* قاسمِ گلگون کفن ای شمعِ بزمِ هدایت (۲) پاره بدن در یم خون، از چه گشته سرایت سوزم از اینکه نبود جرعه آبی برایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) **شعر از: محمد مسکین**
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در مـیان این قـبـیـله ما گـدای زینـبـیم ما حسیـنـیون همیشه زیر پـای زینـبیم زندگیاش را سراسر وقف محبوبش نمود گریه کنهای غم و درد و بلای زینبیم گر حسینی گشتهایم از زحمت بسیار اوست ما همه مـمنون تـیغ خـطبههای زینبیم ماجرای کربلا را یک تنه جمعش نمود زیـر دین انـقـلاب و ماجـرای زینـبـیم دشمنش حتی میان بزم عیش و نوش گفت: طیب الله ما شگفت از این وفای زینبیم این علامت ها همه روز قیامت شاهداند تا نفس در سینه بوده در عزای زینبیم کارو بار روز محشر دست دخت مرتضاست ما قـیامت هم خـدایی در ثـنای زینـبیم کـربلای ما همه دست عـقـیله میرسد اربعـیـن ما زائر کـرب وبلای زینـبیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبـرودار حـقـیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افـتخار و اعـتـبار مکـتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما رأیت الا جـمیـلا زینب است هالهای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستورۀ دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف سایهاش را هم ندید همسایه حتی زینب است خم به ابرویش نیاورده است در طوفان غم آنکه صبر از دست او پشتش شده تا زینب است آنکه با آن خطبۀ غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگریاش کرده غوغا زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم یک آهِ عـزا را به دو عـالـم نـفـروشم مـن طـایـر قـدسـم به زمیـن آمـدهام تا از برکۀ انـدوه تو یک جـرعـه بنوشم شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم بـا روی سـیــاه آمــدهام نــوکــری تـو لطف تو به من گفت که چون جون بکوشم عمری است که روی لب من نام "حسین" است ذکری به جز این ذکر نرفته است به گوشم بر تو نکـنم گـریه کم از مـرغ هـوایـم در سوگ تو ضجّه نزنم کم ز وحوشم ای کاش به جای کفن ای بیکفن ارباب پـیـراهـن مـشکـی عـزای تـو بـپـوشـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی کسی ز جان خودش دست میکشد از هستی و جهان خودش دست میکشد وقتی که آفـتاب دلـش میکـند غـروب از مـاه آسـمان خـودش دست میکـشد یـادش میان خـلق خـدا میشود عـزیز هرکس که از نشان خودش دست میکشد وقتی که صحبت ازغم و داغ حسین شد زینب ز کودکان خودش دست میکشد کـرده فــدا هــسـتـی خـود در ره امــام بـاشـد زبـانحـال وی، ایـنـچـنـیـن کـلام ایـنـان در آسـمـان بـلـنـدت کـبـوتـرنـد نـام تو میبـرند به هـرجا که میپـرند شرمـنـدهام که بیـشتـر از این نـداشـتم این کودکان تـمـامیِ هـستی خـواهرند در قـلـبـشان عـزای جـوانت گرفـتهاند در راه تو فـدایـی و قـربان اصـغـرنـد شمـشـیرشان مـیان کـمر بـرق میزند شاگرد درس رزم عـلـمـدار لـشکـرند خون علی میان رگ این دو کودک است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی که در دور و برت لشگر نباشد وقـتی بـرایت یک نـفـر یـاور نباشد وقتی که هَل مِن ناصر تو بیجواب است وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت دیگر به جان تو قـسم خواهر نباشد باید که قـربانی شوند این دو جـوانم باور بکن راهی از این بهـتر نباشد وقـتی که عـبـدالله هـم داده رضایت عـذری نمانـده صحـبتی آخـر نباشد وقتی وهب را مـادرش تقـدیم کرده از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد بگـذار تا کامل شود عشق من و تو بـگـذار بیـن ما کـسِ دیـگـر نـبـاشد کاری بکن ای هستی ام در روز محشر تا خواهـرت شرمنده از مادر نباشد من هرچه را دارم اگر ریزم به پایت جبران یک موی علی اصغر نباشد هـستـنـد اولاد من، اما خـون ایـنهـا رنگین تر از خـون علی اکبر نباشد گفتی همیشه خواهرت را دوست داری حـالا نـبـایـد روی حـرفـش نـه بـیاری از غـربتت مـولا خبر دارند هر دو بر حال امروزت نظر دارند هر دو تنهاییات اینجا درآورد اشکشان را از غصهات چشمان تر دارند هر دو پوشانـدهام بر تن لـباس رزمشان را بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو من که حریف بیقراری شان نبودم شـور عجـیبی بین سر دارند هر دو از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند بر تن به جای دست پَر دارند هر دو از نسل ابراهـیم و اسماعـیل هستند در دستشان تیر و تبر دارند هر دو وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند وای از دمی که نیزه بردارند هر دو مانند خـورشیدند و آتش میفـشانـند شیران جنگـند و شرر دارند هر دو با خـونشان آمیـخـته شور شجـاعت مانـند عـبـاست جـگـر دارند هر دو بگـذار اینها سـوی میـدان پـر بگـیرند من راضیام هر دو به پای تو بمیرند
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منـای عـاشقی بیسر شدند نـوبـت پــرواز اهــل راز شـد مـادری با کودکان دمـساز شد رازهـایی بهـرشان افـشا نـمود بـالـهـای بـلـبـلان را وا نـمـود کهای گرامی یاوران احیا شوید بـال بگـشایید و بر بـالا شـوید اذن گـیرید از شه صاحب ولا عـشـق را سازید اینجا بر مـلا نوگـلانـش راهی صحرا شدند دست بر دامـان آن لـیـلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود کهای جهانی حاجی طوف سرت اذن فـرما جان زهـرا مـادرت مـا دو تا یـار سـرافـراز تـوأیم تیغ بر کف هر دو سرباز توأیم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نـوغـزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهـیِ سیـر الی الـلهـی شـدنـد تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خـزانی پـر گـشـود برگهـای شاخه گـلهـا را ربـود دست گلچین دامن گل را گرفت شعـلهها دامان بلـبـل را گرفت باز شد بـازار حُسن و دلـبری شـد جـمال یـاسـهـا نـیـلـوفـری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قـتلگـاه عـرشیان تا به سـوی خـیـمـۀ افـلاکـیـان گفت زینب دوستان کاری کنید »یاورم را یاوران یاری کنید« میروم دور از رخش در خیمه گاه تـا نـبـیـنـم مـاه را لـبــریــز آه شکر من هم هدیهای دادم بر او خـون طفـلانم به من شد آبـرو گـر که صد اولاد دیگـر داشتم یا که صـد سـرو دلاور داشـتم جمله را میکردم از جان فانیاش خویش را هم میکنم قربانیاش یا حسین ای تـشنـه کام کـربلا کـشـتـی تـوحـیـد ای نـوح بـلا هـستی خـواهـر فـدایت دلـبـرم ای امام بیمعـیـن ای سـرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکـر جـدایی از تـنی ای تـمـام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بیمن مرو
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت فرزندان حضرت زینب و عبدالله بن جعفر
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) دو برگ نو رس دو ماه تابـان بـه امـر مـادر، در آن بـیابـان کفن به تن بهـر جنگ عـدوان شدند عرضه، به شاه عطشان ************* بند دوّم ************* امـام بـر حـق، حـسـیـن زهـرا داد اذن مـیدان بر این دو دریا مــادر بـه خـیــمـه دارد تـمـنّـا کـنـد قـبـول از، بـرای مـیـدان شعر از محمد مسکین ******************************************** پخش سبک ۴ (به سبک: کنار علقمه محشر به پا شد) الهـی کـن نـظـر بر حـال زینب خـزان شـد گـلـشن آمـال زیـنـب برای دین حـق عـون و مـحـمـد به میدان می رود اطـفـال زینب دل مــا شــد هـــوائــی شــده وقــت جــدائــی رســــد آوای زهـــــرا بــیــا مــادر کـجــائـی بــرای لالـه هـایت کـن دعــائـی *********************** فــتــاده بــر دل زیـنـب شــراره بریـزد از دو چـشـمانـش ستـاره نظـاره میکـند با قـلب پـر خـون که جـسم پاکـشان شد پـاره پـاره نــوا آمـــد ز مـــیــدان بـیا دائی حـسـین جان بـگـیـر ایـن گـاه آخــر سـر مــا را بـه دامـان شـدیـم آخـر فــدای دیـن و قــرآن *********************** دوبـاره سیـنـه ها مـاتـم سـرا شد دوباره خـیـمه ها غرق عزا شد کــنـار پـیـکـر عــون و مـحـمـد دوبـاره محـشـر کـبـری بـپا شـد یـکـی در دسـت سـقـا یکی در دسـت مــولا یـکـی آغـوش حـیــدر یکـی آغــوش زهــرا کـند این صحـنـه را زینب تـمـاشـا *********************** بـرادر جـان فـدای گـریه هـایت حسین گـریه نکن زینب فـدایت اگرچه لاله هایم غرقه خون شد فـدای تـار مــوی بـچــه هـایـت شوم قـربـان سـرت را عـــلـــی اکــبــرت را بـیـا خـواهــر بـبـوسـد گـلــوی اطــهــرت را مـبـر بـا خـود دگـر انگـشـتـرت را شعر از: مهدی مددی ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک : قاسم ای، گل زهرا، سلیل یاسین) برادر؛ ز هجـرانت، شوم جان بر لب (۲) چه کـنـد فـردا؟ بعـد تو جـانا، که شود تنهـا، به بیـابـان زیـنب(۲) *********** بند دوّم *********** همچون تو، عزیزانت، به ذکر یا رب (۲) ز عطش دلخون، شده در هامون، به دل محزون، همه گریان امشب(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** یا اَخا بنگر این دو پسرم، نورِ بصرم (۲) کن قبول از من دو نو ثمرم، قرصِ قمرم غـربـتـت دیـگـر، مـیزنـد آذر، هـر زمـان بر جـگـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحه گرم (۲) *************** بند دوّم *************** جان بر کف بهرِ فرمانِ توأند، قربانِ توأند (۲) سربازِ عهد و پیمانِ توأند، چون جانِ توأند دو گـلِ اَحـمـر، دو مَــهِ اَنــور، ایـن دو نـیـکــو سیـَـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحهگرم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۰ ( به سبک: ای شبهِ رویِ طاها) آوردهام دو قـــــربـــــان بـرایِ حـفــظ قــرآن (۲) بـنـمـا قــبـول تـو از مـن این هدیه را حسین جان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) ********** بند دوّم ********* طـاقـت نـدارنـد ای جـان این دو در این بیابان (۲) جـان در رهـت سـپـارنـد بر رویِ خاکِ میدان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) حسین جان برادر ببـین حـالِ زارم الا جـان خـواهـر سخـن با تـو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سـازم فـدایِ تو ای جـانِ زیـنب ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبازی ای جانِ جـانـان به قـربـانِ رویـت عـزیـزانِ زیـنب **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** دو جانـباز نازنـین، مه جـبـین، که چون جان زیـنـبـند (۲) از بانگ هل من معـین، دل غـمین، عزیزان زیـنـبـند (۲) ********** بند دوّم ********* دو نـوگـل بـاغ دیـن، بـا یـقــیـن، ســربـازان زیـنـبـنـد (۲) عـترت زار و حزیـن، این چنـیـن، پـریـشـان زیـنبـنـد (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** از خسرو دین یارب (۲) رخـصـت طـلــبـد زیـنب از بــهــر عـــزیـــزانـش دو نــو گــل خــنـــدانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) ********** بند دوّم ********** آمــادۀ جــانـــبــازی (۲) در راه ســـــرافـــــرازی گــردیـــده جـــوانـــانــش دو شــمــع شـبــسـتـانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: ز کربلا شد امشب ) دو شـیـر مـرد دوران به راهِ جـانـان، نـمـا تو قـربـان، عـزیزِ مـادر، حـسیـن برادر رسیده وقـت هـجـران زِ جـورِ عـدوان، در این بیابـان، به دیـدۀ تـر، حـسین بـرادر ********** بند دوّم ********* بــده تــو اذن مـیــدان در این بیـابـان، زِ راهِ احسان، عـزیز داور، نگر به خـواهـر که زد بـه قـلـبِ آنـان غمِ جوانان، شراره اینسان، به حال مضطر، نگـر به خواهر **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۳۸ ( به سبک: ابوفـاضل ای میرِ لـشکر) عــزیــزان زیـنـب بـــرادر (۲) فـــدای تــو ای جــانِ خــواهــر به کـرب و بـلا ایـن دو قـربـان بُـوَد هـدیـه از نـسل جـعـفـر (۲) ********** بند دوّم ********* ببـین در رهت جان نـثـاریم (۲) پــیِ یـــاریـت بـــی قــــراریـــم بــه جـز یـــاری دیــن و قــرآن تــمــنـّای دیــگــر نــداریــم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** حسین جان برادر بـبـین حالِ زارم ایا جـان خـواهـر سخـن بـا تو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سازم فدایِ تو ای جانِ زینب(۲) ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبـازی ای جانِ جـانـان به قربانِ رویت عزیزانِ زیـنب(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۰ ( به سبک: روم دگـر ز کـوی تو ) حـسـیــنـم ای بــرادرم گــل ریــاضِ مـــادرم نـظـر نـما سوی حـرم دو هـدیه بهـرت آورم دو نـــور دیـــدۀ تــرم بــــــرادر دلاورم (۲) ********** بند دوّم ********* دو لشگرم که مضطرند دو یـادگـار خـواهـرند که دل غـمینِ اصغرند فــدائــیــانِ اکــبــرنــد قـبـولـشان کن از کرم بــــــرادر دلاورم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
میکُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو میکُشد قـصۀ تلـخ نـبـودِ پیکـرت از یک طرف بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف دوریت از یک طرف بابا مرا میداد عذاب خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف از روی نـیـزه دوتایی سایـبـانـم بـودهاید تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف
: امتیاز
|